به گزارش مجله خبری نگار، واقعاً چه تفاوتی بین مغز زنان و مردان وجود دارد؟ اصلاً آیا تفاوت قابلتوجهی بین آنها وجود دارد یا تفاوتهایی که بین دو جنس وجود دارد، فقط به این دلیل است که در خانواده و اجتماع، متفاوت از هم بار آمدهاند؟
بحث تفاوت مغز زنها و مردها، بحثی است که ریشهاش به سالهای سال پیش از این، یعنی به زمان فلاسفهٔ یونانی مثل ارسطو میرسید؛ اما وقتی که بحث بررسی علمی ساختار مغز به میان آمد، تا سالها، متخصصان مغز زنان را بررسی نمیکردند.
دلیل اصلی این کار، مشکلتر بودن بررسی مغز زنان بود و اینکه تغییرات هورمونی در زنان، ممکن بود بررسی مغز آنان را سختتر کند. پژوهشگران با خودشان این فرض را گذاشته بودند که بررسی مغز مردان کافی است و میشود از همان اطلاعاتی که به دست میآورند، در توصیف مغز زنان و کاربرد بالینی استفاده کنند.
آنها پذیرفته بودند که ممکن است بین ساختار مغز زنان و مردان تفاوتهایی وجود داشته باشد، اما نمیدانستند که این تفاوتها تا چه اندازه میتواند در فعالیتهای روزانهٔ مغز آنها تأثیر گذاشته باشد. با پیشرفت علم و بهدست آوردن روشهای جدید برای تصویربرداری از مغز، اطلاعات بسیار زیادی دربارهٔ مغز و ساختارهای آن و تفاوتهای موجود بین زنان و مردان به دست آمد.
بگذارید قبل از اینکه پیشتر برویم و برخی از تفاوتهای موجود بین مغز زنان و مردان را بررسی کنیم، یک نکتهٔ خیلی مهم را دربارهٔ دادههای علمی برایتان بگوییم. وقتی که صحبت از یک پژوهش علمی پیش میآید، همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که نتیجهٔ این پژوهشها، از یک بررسی کلی دربارهٔ اکثر آدمها صحبت میکنند؛ برای مثال وقتی صحبت از این به میان میآید که زنها در برقراری ارتباط با دیگران، بهطورکلی بهتر از مردان عمل میکنند، منظور این است که نه همهٔ زنان، بلکه بیشتر آنها، چنین ویژگی را دارند و مسلماً ممکن است مردی پیدا بشود که بتواند بیشتر و بهتر از خانمها با دیگران ارتباط برقرار کند و آنها را درک کند.
حالا برگردیم به سراغ بحث خودمان دربارهٔ تفاوت بین مغز زنانه و مغز مردانه. این روزها با داشتن اطلاعات جدیدتر و بهروزشده دربارهٔ مغز و تفاوتهای آن در دو جنس، ما میدانیم که بین ساختار و عملکرد مغز زنان و مردان تفاوتهای مهمی وجود دارد و ما نمیتوانیم آنها را شبیه به یکدیگر فرض کنیم؛ برای مثال پژوهشهایی که انجامشده نشان میدهند که در مغز مردان، ارتباط بین درک محرکهای محیطی و رفتارها و حرکتهای آنان بیشتر است.
معنایش این است که مردان، در مقایسه با زنان، راحتتر میتوانند اطلاعات محیطی را با رفتارهای خودشان تطبیق دهند و در نتیجه در بعضی از حوزهها مثل رانندگی، بهتر از زنان عمل میکنند. این درحالی است که مغز زنان طوری طراحی شده است که بین پردازشهای تحلیلی و شهودی بهتر ارتباط برقرار میکند و در نتیجه آنها در حوزههای دیگری، مثل درک رفتار دیگران، از مردان قویتر عمل میکنند.
پژوهشها نشان دادهاند که سلولهای عصبی مغز (نورونها) در مردان، در هر نیمکره، ارتباطات بیشتری برقرار میکنند، درحالیکه در مغز زنان، ارتباط بیشتری بین دو نیمکرهٔ مغز برقرار است و همین موضوع باعث میشود که مغز زنان و مردان، به شیوههای مختلفی کار کند.
این موضوع نشان میدهد که چرا مردان وقتی روی کاری تمرکز میکنند، بهتر آن را انجام میدهند و در مقابل، زنان میتوانند چندین کار را در آنِ واحد پیش ببرند. تفاوت در مدل ارتباطی نورونهای مغز زنان و مردان، نشان میدهد که چرا زنان و مردان رفتارهای متفاوتی پیش میگیرند.
بخش پشتی مغز ما بیشتر مشغول ادراک اطلاعاتی است که از محیط اطرافمان دریافت میکنیم و بخش پیشانی مغزمان به ما این امکان را میدهد که فعالیتهای هماهنگ انجام دهیم. وقتی در یک نیمکره ارتباط بیشتری بین نورونها برقرار باشد، همانطوری که در مغز مردان هست، فعالیتهای حرکتی راحتتر و ظریفتر میشود.
از طرفی مواد شیمیایی که در مغز ما ترشح میشوند نیز بر درک ما از محیط تأثیر میگذارند؛ برای مثال یک پژوهش نشان داد که مردان بهتر از زنان میتوانند محرکهای دیداری ظریف و اشیای در حال حرکت را شناسایی کنند.
از طرفی، نیمکرهٔ چپ مغز که بیشتر با تفکر منطقی سروکار دارد، و نیمکرهٔ راست مغز که محل افکار شهودی و خلاقانه است، در زنان بیشتر از مردان با هم ارتباط دارند.
این ارتباط بیشتر بین دو نیمکره در زنان باعث میشود که آنها در تفکر شهودی، که شامل تصمیم گیری تحلیل و کشف و شهود است، قویتر از مردان عمل کنند. این قابلیت باعث میشود که زنان در مدیریت روابط، همدلیکردن با دیگران، توصیف خلاقانهٔ احساسات درونی خودشان و لذتبردن از زیبایی، بهتر از مردان عمل کنند.
حجم مادهٔ خاکستری مغز زنان در بخشی از مغز که به آن لوب آهیانه میگویند، بیشتر از مردان است. همین موضوع باعث میشود که بهتر از مردان بتوانند نشانههای کلامی را تفسیر کنند، معنای پشت واژهها و چیزهای گفتهنشده را بسنجند، چهرهها را به خاطر بسپارند و رفتار غیرکلامی دیگران را درک کنند.
میتوان چندین و چند مقاله دربارهٔ تفاوتهای بین زنان و مردان نوشت و اینکه این تفاوتها از کجا شروع میشود. مسلم است که بخش زیادی از این تفاوتها، از مغز ما شروع میشود و بخش دیگرش را خانواده و جامعهمان شکل میدهند؛ اما چند نکته وجود دارد که بد نیست برای جمعبندی به آن اشاره شود:
هیچکدام برتر نیستیم: در واقع اینکه مغز ما تواناییهای متفاوتی دارد، یک نکتهٔ مهم را ثابت میکند. نمیشود دو توانایی متفاوت را با هم مقایسه کرد و گفت که کدام نسبت به دیگری برتر است. هر کدام از ما در یکسری از حوزهها بهتر عمل میکنیم و از طرفی در بعضی حوزهها آسیبپذیرتریم و همین موضوع باعث میشود که مثل هم نباشیم و درعینحال هیچکدام، از دیگری بهتر هم نباشیم.
ما بیشتر از این که متفاوت باشیم، شبیه هم هستیم: راستش را بخواهید، اگر اینقدر شبیه هم نبودیم، اصلاً به فکر این نمیافتادیم که باید تفاوتهای بین دو جنس را هم بررسی کنیم. این که بدانیم چه قدر شبیه هم هستیم، کمکمان میکند تا بتوانیم بیشتر با همدیگر همدلی داشته باشیم و درک کنیم که همان چیزی که ما را آزار میدهد، دیگران را هم آزار خواهد داد.
تفاوتهای ظریف بین ما باعث میشود که برای هم جذابتر باشیم: تصور کنید که اگر همه شبیه هم بودیم، چهقدر زندگیمان کسلکننده میشد. آنوقت همیشه رفتارهای دیگران برای ما قابل پیشبینی بود و در ارتباطمان با یکدیگر، موضوع هیجانانگیزی پیش نمیآمد. شاید گاهی اوقات این تفاوتهایی که بین ما و دیگران وجود دارد، باعث شود که احساس ناراحتی کنیم، اما در واقع میشود به آن مثل یک موهبت نگاه کرد.
پروفسور جفری موگیل، سرپرست تحقیقات واستاد مطالعات درد، در دانشگاه مک جیل در کِبِک میگوید: ” تحقیقات نشان داده مردها و زنها حساسیتهای متفاوتی نسبت به درد دارند و زنها نسبت به مردها، بیشتر از درد مزمن آزرده میشوند، اما همیشه تصور بر این بوده که پردازش درد در هر دو یکسان است. ”
طبق اظهارات دکتر موگیل و تیمش، سیگنالهای درد توسط سلولهای منفرد، به سیستم عصبی فرستاده میشوند. تئوری اصلی این بوده که این رسانش توسط سلولهای سیستم ایمنی به نام میکروگلیا انجام میشود.
دکتر موگیل و تیمش دریافتند این تئوری میتواند درست باشد، اما تنها در موشهای نر. در موشهای ماده، در عوض، سلول دیگری در سیستم ایمنی به نام سلول T ممکن است این رسانش را انجام دهد.
وقتی دکتر موگیل و تیمش به شیوههای گوناگون، در عملکرد میکروگلیا مداخله کردند، در موشهای نر، درد به اندازه موثری متوقف شد. با اینحال، این مداخله در موشهای ماده تاثیری نداشت. به گفته دکتر موگیل و تیمش، این اطلاعات جدید باعث شگفتی است. همیشه بهطور سنتی، تحقیقات روی حیوانات آزمایشگاهی، درمورد نوع نر انجام میشده است و، چون استفاده از حیوانات ماده، اخیرا رایج شده، محققان به تازگی تفاوتهای بیشتری را میان این دو جنس کشف کردهاند. بر اساس پژوهشهای دکتر موگیل و دستیارانش، این تحقیق، خاص است، چون داروها به طور خاص براین اساس طراحی میشوند که هردو جنس نر و ماده واکنش یکسانی به درد نشان میدهند؛ و حالا محققان احتمالا باید داروهای ضد درد جداگانه برای این دو جنس، طراحی و تولید کنند. دکتر موگیل میگوید:” تشخیص اینکه اساس بیولوژیکی درد، میان زن و مرد میتواند تا این اندازه تفاوت اساسی داشته باشد، انگیزه مهمی برای تحقیقات بوده و سوالات اصولی مطرح میکند تا بتوانیم ناراحتی ناشی از درد را کاهش دهیم. این تحقیق در شماره ژوئن مجله Nature Neuroscience منتشر شده است.
منبع:اینفو